با هم به  قسمت هایی از دلنوشته های همکار گرامی خانم مهشید مردمی از ناحیه 4  توجه می کنیم:


سوگنامه ی صحرای   منا "


منامنامنا

ای م مجسم !

ای صحرای صیحه و استسقاء!

ای مقتل مظلومیت بی منتها ؛

 هنوز برجای خویشتنی؟

هنوز برپایی؟برجا ؟

چگونه از مصیبت مهیب برسررفته ات شکافت نخورده ای!؟

چگونه دهان بازنکرده ای برای  بلعیدن ابر حاکمان دنائت و رذالت!؟

چگونه است که تاب آورده ای؟

از کشته   پشته   ساختند؛ 

ازمیزبانی؛ مشته  !

از خیل شیفتگان خرمن مرگ!

ازشهرامن مسلخ  !

نفرین ابدی تان باد؛

بریده باددستهایتان!

ای وارثان جاهلیت بی انجام عرب! 

ای خلفای برحق  پرده داران  بی پروای حرم !

خانه ی دوست خالی کنید ؛

کعبه به خویش  واگذارید ! 

خاک خدا  بشوییداز نحوست نامتان!

ای واماندگان در واحه های وهابیت.شمایان رابا سفره داری خوان دوست چکار.؟





"سوگ نامه ی  شهدنوشان مشهدمنا"


ذبیح الله!

بر گریه ام؛  برسوگ!

درابتلا به بی درمان ترین نوع بلا.

قتیل  عشق!

.مگرتوبه قربان کردن خویش رفتی  که؛

بی  خنجروداغ ودرفش؛ تن مثله کردی وجان عرضه بر عرصه ی دوست؟!

درشجره  احرام بستی؛که محرم حریم یارگردی ؛یا مجاور  جمالش؟!

ای ذبیح بی بازگشت؛ اسماعیل بی سر؛دشنه این بار در دستهای ابراهیم نبودو برید!

دشنه این باردردست غاصبان قبله بود!

خلفای خرافه وخدعه ؛در جهل بادیه ی حجاز!

جگرخواران دشنه دردست؛ ازباده ی قدرت مست!



#دبیر_جشنواره

#حجت_فرهنگدوست


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها